فی البدیعه… یا …

سلام رفقا… به خونه ی جدیدمون خوش اومدین… صفا آوردین… منت خدای را عز و جل ، که سرانجام ، از این پهنه ی تهاجم مهاجمان فرهنگی ، یک – و فقط یک – برگ هم نصیب، ما را گشت… که سپاس، خالق “یک” تا راست…

این تک برگ میسر نبود مگه با تلاش ها، ممارست ها، عرق ریختن ها، و خون دل خوردن های دوستامون… منت خانم روشن را، منت خانم گرایلی را، امیر جان سلامی را، و منت همه ی همه ی همه ی خوانندگان معظم و گرامی را… همگی خوش اومدین…

دوستان، رفقا، ایرانیان، خوانندگان معظم و گرامی؛ خواستیم بنویسیم ، تا بمونیم؛ که وسوسه این است … خواستیم خاطره هامون بمونن؛ اگه رفتیم خودمون؛ که چقدر سخت است این لغت “رفتن“… لحظه هامون، خواستیم حک بشن، بمونن روی سطح سرد سیمانی قرن؛ که لحظه خود رفتنی است… خواستیم بنویسیم چون بعضی وقتا محتاجیم، بیش از همیشه محتاجیم که افکارمون رو، به موجود خیالی خودمون، به سایه ی خودمون ارتباط بدیم… یا… خواستیم بنویسیم، تا بنویسیم؛ بی هیچ حکایت و جمله ی قصار…

هر چی بود؛ وسوسه ی بودن بود، یا لذت نوشتن، خواستیم، خواستیم، و باز خواستیم… و حالا می نویسیم. از این لحظه که بود، از این لحظه که رفت، از امروز، از این برگه ی آبان پر “هشت”…! از حالا ثبتشون می کنیم. همه رو… همه رو با هم… اینجا، این برگ، خونه ی ماست…”ایران” ماست…

S.A.SHA

11 دیدگاه دربارهٔ «فی البدیعه… یا …»

  1. سلام…!
    سلامی به سبزی تک برگی که به لطف آقای شرقی نصیبمون شده که امیدوارم در هیچ فصلی زرد نشه.
    از این که بلاخره برای این خانواده ی علمی حدودا ۱۰۰نفره یه ۴دیواری اختیاری ساختیم صمیمانه خوشحالم.

  2. به امید همیشه تازه ماندن و خواندنی ماندن این تک برگ و به امید زیراکس و زیاد شدن آن در تمامی این ۷سال.
    زنده باد ایرانی!
    ممنون از البدیعه ی پر انرژی و پر از وسوسه ی جاودانگی!

  3. دوباره حس هوس ناک یک شروع قشنگ
    میانه هم همه های ناشی از تردید
    شکست های دوباره شکست های بزرگ
    شکست های پر از انتظار یک امید
    به امید سبز تر گشتن ثانیه های در راه…..

  4. «کرم لوله ای!» در «چهارشنبه ۱۳ آبان۱۳۸۸ ساعت: ۹:۳۵» نوشته: «از پسرای بی حال کلاسمون متنفرم اههههههههههههههههههه»
    >چرا؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *