من دارم قوز در می آرم…!

به نام خدا

هر صبح…قبل از اینکه خورشید بیرون بیاید…و فریاد بزند که من قوی هستم…از جایم بلند می شوم…به اشک های دیشبم پوزخند می زنم…تمام کسانی را که دوست دارم بیدار می کنم…برای صرف صبحانه به آشپزخانه می برم…در را به رویشان قفل می کنم…و همه ی آنها می فهمند که گول خورده اند، آنجا حمام است، آن هم حمام آب سرد…همه چیز را آتش می زنم…سرم را می تراشم…داد می زنم…من قوی هستم…خورشید می ترسد…و دیگر بیرون نمی آید…
سررسیدم را روی میز می بندم و سرم را کجکی روی آن می گذارم، انگار کلی خسته شده ام. فریاد فرهاد در اتاقم طنین انداخته: “تو فکر یک سقفم…”، لابد خیلی هنری شده ام، بله، من یک دانشجوی روشنفکرم…
دانشکده غلغله بود امروز،یک عالمه آدم های جوراجور جدید آمده بودند که ابن سینا را بکنند پاتوقشان.حسی در درونشان گوشزد می کرد که آزاد شده اند، آخر اینجا دانشگاه است، از دست بند و زندان بان خبری نیست، زبان حرف های اندیشه را تکرار می کند!
کوچکتر که بودیم، تصور می کردم آدم ها هیچ سقفی بالای سرشان ندارند، حتی سقفی که فرهاد تا حلق در گوشم داد می زد، و چه راحت می شود بزرگ شد، ولیکن این روزها که عنفوان جوانی می خوانیمش می بینم که ای دل غافل، نه تنها یک “سقف بی روزن” بالای سرم قرار گرفته، بلکه ارتفاع این سقف روز به روز در حال کم شدن است و در نتیجه احساس می کنم از بس مجبور شده ام خودم را خم کنم تا سرم به سقف نخورد، دارم قوز در می آرم…!
بعدها که تقریباً اوایل عنفوان جوانی به حساب می آمد فکر کردم که مگر کنج عزلت چه دارد که آن هایی که خیلی می فهمند همه می روند آنجا ساکن می شوند و تازه هیچ آثار و تحرکی هم ندارند؟!حالا حدس می زنم آنقدر سقفشان کوتاه شده که دیگر حسابی قوزی شده اند و حالی برای حرف زدن ندارند.کنج عزلت نشینانِ قوزیِ بیچاره. به قول شاعر: آه!
خدایا حتماً فرهاد آنقدر کوچک مانده بود که دیگر مطمئن بود سرش به سقف نمی خورد یا شایدم آنقدر قوزی شده بود که ترجیح داد سقفی در کنج عزلت اجاره کند!
خدایا چرا این سقف من هر روز کوتاه تر می شود… کمی هوای تازه از کجا می توان یافت…؟

36 دیدگاه دربارهٔ «من دارم قوز در می آرم…!»

  1. واقعا خیلی مهمه که به جای این که خودمونو پایین بکشیم شرایط و آدمارو بیاریم بالاتر! هرچند سخت باشه!!
    مرسی تامل بر انگیز بود :)

  2. واقعا معرکه بود عالی بود!!!!!دنیای این روزای من!

    دیروز مثل سنگ شدم تا که نشکنم
    امروز می برند مرا جرثقیل ها
    چیزی که نیست را به خدایی که نیستیم
    اثبات می کنند تمام ِ دلیل ها
    در حسرت ِ گذشته ی بر باد رفته ای
    آینده ی کپی شده ای از فسیل ها!
    ———
    قالیچه ی ناتمام یک زن بر دار
    انبوه جنازه های دشمن بر دار
    ای آدم! فاتح ِ تمام ِ دنیا!
    پایت را از روی سر من بردار

  3. دلتنگی ات بزرگتر از گریه کردن است

    باران به شیشه های کسی زد که «من» نبود

    باران / گرفته بود سرت را میان دست

    یکهو نگاه کرد به خود… واقعا نبود!

    یکهو نگاه کرد

    [ اگر واقعا نبود به چی نگاه کرد؟ اهمّیتش کجاست؟! ]

    پیراهن سپید کفن کرد هیچ را

    این بو چقدر در سر من بی تو آشناست!

    مشتی کتاب و فیلم ، کمی درد « نیستن »

    در خاطرات قبلن ِ هر شب گریستن:

    « راه آهن تمام شده ، شوش ، مولوی

    داری کجای این شب دلگیر می روی؟!

    چیزی نبود و نیست که چیزی نبود و نیست

    چیزی نبود و… با توام آقای موسوی! »

  4. می خواهم عصاره ی زندگی ام را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام بچکانم و بگویم این زندگی من است…….
    (صادق هدایت)
    بی اغراق میگم ممد جون. فوق العاده بود. پر از احساس و معنا :)
    بازم بنویس.حرف دلمونو میزنی :) @};-
    آتش سیاه اندوهم دوزخ را از بضاعت ناچیزش شرمسار می کند….. 

  5. نبینم که متن غم آلود بنویسید!من گریم میگیره :(( که همینجوریشم تو این چند روزه دنبال یه بهونم واسه یه عالمه گریه کردن واسه خیلی غصه خوردن واسه برگشتن به درد انساننیت بعدشم غم و غصه های خودم !!!!البته بازم من درکتون میکنم چون اصلا انسانو با غم سرشتن و همانا انسان را در سختی آفریدیم !!!!!!!!شایدم بعضی اوقات لازمه آدم ناراحت بشه گریه کنه یادش بیاد که واقعا دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ در هیچ مپیچ!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    یه سوال!شما همیشه قبل از غروب آفتاب از خواب برمبخیزید!بعدش بقیه رو بیدار میکنین!من چرا نمیتونم؟! :D

      1. چرا من نوشتم غروب آفتاب منظورم همون طلوع آفتاب بود! :D
        و شازده کوچولو گفت:من غروبها را خیلی دوست دارم بیا برویم غروب آفتاب تماشا کنیم.ومن گفتم:باید منتظر بمانیم .شازده کوچولو پرسید:منتظر چی؟ جواب دادم:منتظر اینکه آفتاب غروب کند. اول بسیار تعجب کرد بعد از خودش خنده اش گرفت و به من گفت:همه اش خیال میکنم در وطن خودم هستم! وقتی در ایالات متحده ظهر باشد همه میدانند در فرانسه آفتاب غروب میکند.اگر کسی ظرف مدت یک دقیقه خودش را به فرانسه برساند میتواند غروب آفتاب را تماشا کند. بدبختانه فرانسه از آمریکا خیلی دور است ولی در سیاره ی کوچک شازده کوچولو کافی بود که صندلی ات را چند قدم ار این سو به آن سو ببری تا هر بار که دلت میخواست غروب آفتاب را تماشا کنی.
        _من یک روز چهل و چهار بار غروب آفتاب را دیدم! و کمی بعد باز گفت:آخر وقتی که خیلی غمگین باشی دوست داری که غروبهای آفتاب را تماشا کنی.
        پس آن روز که چهل و چهار بار غروب را تماشا کرده بود حتما خیلی غمگین بود!

  6. اشک به دادم نرسد می شکنم …..اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم …بر لب کلبه ی محصور وجود …..من در این خلوت خاموش سکوت ….اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم …..اگر از هجر تو آهی نکشم می شکنم ……..

    1. چرت تاریخ زیبا و گرانمایه ی شمسی اثر منصور خیام خودمونو تغییر دادین به تاریخ میلادی؟!!!!!!!!!!!! [-( اینطوری جلوی یکی از فواید وبلاگ خونی رو میگیرین که همون اطلاع از تاریخه!!!!!!!!!!!در درجه ی دوم من بازم سر دز گم میشما بقیه هم فکر کنم موافق باشن !!!!!!!!شایدم نباشن؟!اما تاریخ شمسی بهتره!میشه تجدید نظر بفرماین؟! :D

  7. بچه ها اینو نگم امشب خوابم نمی بره!

    فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزای تنم قسمتی از خاک ایران شود.(کورش کبیر)
    امروز تولد کورش کبیر است! مردی که ۲۵۶۴ سال پیش به انسان بودن افراد احترام می گذاشت.
    به یاد پدر ایران زمین…. @};-

    1. درود بر کوروش بزرگ ، مرد بزرگی که در تورات به صورت مستقیم و در قرآن کریم به صورت غیر مستقیم نام برده شده

      فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند . همه خدایان نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی که پراکنده و ویران شده بودند را به جایگاه خود برگرداندم . خانه های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم .
      بشود که هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند . بشود که سخنان پربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند ” به کوروش شاه ، پادشاهی که ترا گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ( همون بهشت برین خودمون ) ارزانی دار .

      ( از منشور کوروش هخامنشی )
       

  8. فری تو از کی معنا گرا شدی من خبر ندارم؟؟؟؟ :)) :)) :))
    ممممممممممممممممممممممممممممد قلمت استوار و محکم باد! @};-
    من سال هاست غرق شده ام و دست و پا می زنم در دنیا یی که سقف هنوز معنایی ندارد و یا اگر هم دارد من هنوز تعریف نشده ام!!!!!!!! :(

  9. daghighan va alame tababai gofte ke korosh payambare!!!!lazem be zekr ast ke in manshure aziz bad az in hame sal umade 3mal to vatanesh bemuneo bad 2bare bere makanesham mozaye iran bastane

    1. بله به استناد خیلی از علمای معروف ، کوروش بزرگ پیغمبر بوده ، که علاوه بر اون آیه معروف قرآن کریم که اشاره داره به آن پادشاه بزرگ جهان(البته حدودی ترجمشو گفتما یه وقت گناه پام ننویسن ) خود کوروش هم در یکی از همین بندهای منشورش از واژه ” برانگیخت ” استفاده می کنه :)
      البته یادمون باشه که فقط ۳ دقیقه می تونین ببینینش !!!! :(

    1. این سقف از اونایی که الان بالا سرته و بهش لامپ آویزونه نیست!نشونش اینه که ببینی داری قوز در می آری یا نه؟! :)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *