عید همگی مبارک!

یا  مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

سلام .

چه سالی بود امسال یا بهتره بگم پارسال :-D

مطمئنم سال پیش سر سفره که بودین و داشتین دعا می کردین یکی از دعاهایی که از ته دل کردین این بوده که  در سال جدید تو موقعیتی باشین که الان هستین (از شر کنکور با موفقیت خلاص شدنو عرض می کنم)و خدا چه مهربون بود که دلمونو نشکوند و دستمونو گرفت و ما رو از جاهای مختلف با شرایط و آداب و رسوم مختلف کنار هم نشوند و این طوری شد که شدیم دانشجویان ایرانی! <:-P

پس بیاین امسال هم دعا کنیم که خدا بهمون کمک کنه با اونایی که دوست شدیم رفاقتمون محکمتر و خالصانه تر شه و با اونایی که در حد همکلاسی موندیم شانس دوست شدن رو پیدا کنیم. تو تابلوی نقاشی سال ۸۸ کدورت هارو محو کنیم و دوستیها،با هم خندیدنها، و خاطراتمون رو پر رنگ تر کنیم.

و دعا کنیم که یاد بگیریم که حتما تفاوت های بین آدما نباید باعث اختلاف بینشون شه و اصلا هنر انسان ها اینه که با وجود تفاوت های شخصیتی، عقیدتی و …، وجه شباهتاشونو پیدا کنن و از کنار هم بودن لذت ببرن

یاد بگیریم که یک فرد تنها زمانی می تونه به فرد دیگری از بالا به پایین نگاه کنه که بخواهد بهش تو بلند شدن کمک کنه

یاد بگیریم که مهمترین چیز در زندگی کمک به سایرین برای برنده شدنه حتی اگه به قیمت آهسته رفتن و تغییر در نتیجه مسابقه ای باشد که ما در اون شرکت داریم

یاد بگیریم که اگه می خوایم در مورد رفتار کسی قضاوت کنیم باید اول ببینیم تو چه شرایطی اون رفتارو انجام داده

یاد بگیریم که اگه طرز فکر کسی مثل ما نیست دلیل بر بد یا اشتباه بودن اون طرز فکر نیست

یاد بگیریم که زمان حال بهترین زمان برای شاد بودن و احساس خوشبختی داشتنه و از همین امروز از سپری کردن روزها دست برداریم و زندگی کردن رو شروع کنیم

دوستای گلم از صمیم قلب سالی پر از خاطره های به یاد ماندنی و پر از حس ناب زنده بودن و قلبی پر از آرامش و رضایت خاطررو براتون آرزو میکنم

سلام ای سال نو، ای وام دار لحظه های روشن فردا

خداحافظ تو را ای کهنه سال، ای خاطرات شاد و نازیبا

سلام ای سبزی و آب زلال وسایه های بید، هلا ای افتاب پاک پر امید

خداحافظ تو را یلدا و شبهای زمستانی

سلامم بر تو ای سالی که می آیی

طراوت پیشه ی پاک اهورایی، بهار سرسبز رویایی، چه سر مستم که می آیی

درودم بر تو ای فصل شکفتن، آشنای با طراوت، مهربان میلاد باران

خداوندا بگردان چون بهاران  حال من را سوی آن حالی که می دانی

به جان سرو زیبا سبز خواهم شد

بسان قاصدک ها من رها ازغصه خواهم شد

به من آرامشی، مهری، عنایت کن

یقینی مرحمت فرما بفهمم تا خدا یک  “یا خدا” باقی ست

و روحی تا به پرواز آورد این جسم خاکی را

خدایا باور افسردگان را چون بهاران زندگانی ده

و روح خستگان را هم خروشی جاودانی ده

کویر قلب تنهایان، به مهری آبیاری کن

به کوی بی کسان، یک مهربانی،  آشنایی را تو راهی کن

هر آنکس را که با هجر عزیزی امتحان کردی

به یاد خاطراتش، عاشقانه زندگی کردن، تلافی کن

بکوبان با سر انگشتان مهری، کوبه درهای غربت را

بسوزان ریشه های سرد نفرت را

حبیبا سال نو را، سال نور و عاشقی فرما

….عزیزا هفت سین عیدمان را

سایه سار سبز سیمای سحر خیزان سرو اندیش

ساعی، مرحمت فرما

خدایا باور تغییر را این کیمیا درس بهاران را

در اعماق قلوب یخ زده گرم و شکوفا کن

تو خار کدورت را به گلبرگ گذشتی، بی اثر گردان

چکاوک را تو یاری کن به آوازی، دل همسایگان را شاد گرداند

شقایق را که دشت لخت و عریلن، شعله پوشاند

به خوشبختی نشان کوچه ی بن بست ما را ده

….خدایا در طلوع سال نو، آغاز راه سبز فرداها

تو قلب هر مسافر را به نور معرفت آگه به رمز و راز

زیبای سفر فرما

بفهمان زندگی بی عشق نازیباست

که قدر لحظه ها در لحظه نا پیداست.

(شعر بالا از سایت www.2del.com  با رعایت حق copyright برداشته شده.)

خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته بی-گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودش کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد.
چه میکنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد…
رها کند برود از دلت جدا باشد به انکه دوستترش داشته به ان برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند خبر به دورترین نقطه جهان برسد.
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری که هق ! هق! … تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که … نه ! نفرین نمیکنم… نکند به او – که عاشق او بودم- زیان برسد.
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط ان زمان برسد

و هو الطیف…

پزشکان گرام درود!وقت عالی متعالی!

از آنجا که هنگامِ خلقتِ اینجانب، کلهم اجمعینِ بروجِ سرطان و کک مک و تبخال با هم دست به یکی نموده و طالعِ ما را “لنگ در هوا” تدارک دیده اند،همواره و به طور صد در صد ناخودآگاه برای transportation خبرهای بد برگزیده می شویم!این بار هم با جدید ترین shoom news روز در خدمت شما هستیم!

حقبقتِ امر اینجاست که وبلاگِ حاضر به دلیل پُر شدن کوپنِ بعضی از حروفِ بیگانه نظیر k,o,m,e,i,l رو به تعطیلی است!قضیه از اینجا آب می خورد که ممارستِ بعضی از دوستان در امرِ وارد کردنِ این حروف باعث هنگ کردنِ وبلاگ ،مادامِ رویارویی باهریک از این حروف می شود!(فی المثل آموزشِ پختِ کتلتِ مرغِ سلف به دلیل ناتوانی در وارد کردنِ k در kotlet تا اطلاع ثانوی کان لم یکن است! )

پست حاضر در جهتِ رفع این مشکل راه حل هایی را پیش رو می گذارد و بالطبع این انتظار را ایجاد می کند که کوچکترین دستاوردش برقراری صلح نسبی با وجود هر گونه اختلاف نظر باشد!

شروع

سلام آقای تدبیری,
لطف کنید که وبلاگ را محدود به خودتان وجند دختروپسر دیگر نکنید اگر مدعی هستید که این وبلاگ متعلق به ورودی های ۸۸۱ است,…
اگر شما به عنوان سازنده اصلی وبلاگ, اجازه دهید ما ناشناس بمانیم(البته با هماهنگی دیگر نویسندگان)از محضرتان ممنونیم!..
با امید تایید شناسه ما ازطرف شما وهمچنین تایید نوشته هایمان!…

  • چه کسی بود صدا زد سهراب؟in other words  گفت و گوی ما (شما با موکل اینجانب) تا وقتی هویت حقیقی طرفین ،تحتِ کفالتِ نام های مستعار و ناشناس است،حکم کوبیدنِ آب در هاون را دارد!
  • اگر این وبلاگ محدود به چند دختروپسر خاص شده ،نشان دهنده ی این است که در نمونه ی آماری کلاس ما تنها اقلیتی خاص حاضر به تبعیت از قوانین نه چندان دشوار این وبلاگ هستند!
    راهنمایی: اگر در جمله ی superior از لفظ “قوانین” استفاده شد تنها برای حفظ کلاس کار بود
    .این در حالی است که این وبلاگ در اوج بی قانونی به سر می برد و تا دلتان تمنا کند هردمبیل است.تنها قانون این وبلاگ “حضور افراد با نام حقیقی خود” می باشد که تنها پیش نیاز هر “دانشجوی ایرانی” برای برخورداری از آزادی بیان است!
  • تبصره:این cause & effectبرای تک تکِ دست اندرکاران komeil881  نیز صادق است!

…آقای تدبیری که اینقدر شعار آزادی بیان میدهند,اصلا اکونت ما را یعنی komeil881 را هیچ وقت تایید نکردند واگر شما میگویید این سایت متعلق به ورودی ۸۸۱ است پس این چه آزادی است؟…
به امید تایید اکونتمان از سوی دوست گرامیم,آقای تدبیری عزیز…

  • اگر آزادی بیان آقای تدبیری برای شما در حدِ شعار باقی مانده نتیجه ی “ادعای قانونمندی” شماست که برای ایشان در حد ادعا باقی مانده!!
  • لازم به ذکر است که کوچ این وبلاگ از بلاگفا به وردپرس به دلیل “برخورداری آن از سونا و جکوزی و fashion بودن آن” نبوده!دلیل اصلی، موش دوانی های خرابکارانی بود که آن چنان در انتقاد سازنده پیشروی کرده بودند که بازسازی هرچه ساخته بودند به قیمت متواری شدنِ کوچک و بزرگِ وبلاگ تمام شد!
  • سرنخ:نام مستعار توجیه کاملاً مناسبی برای عدم برخورداری افراد از جرأت کافی در جهت ابراز عقایدشان است!
  • نتیجه ی غیراخلاقی:انسان عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود!

…گویا دوستانم در قسمت چت برای شما پیامی گذاشتند اما متاسفانه شما پاسخ ندادید!!!…

  • اشتباه نکنم پیش دبستانی بودیم که مادرمان هرگونه معاشرت با افراد غریبه را “جیز” اعلام کرد!
    راهنمایی:رفیق بی کلک مادر!

…اگه آقا هومن به خاطر آزادی بیان واقعی و قانونی این دو نظر رو تو سایت حذف نکن…

  • حداقل “قانون” را از نظرتان حذف کنید تا به تناقض نرسیم!شاکی اصلی در زمینه ی قانون و مخلفاتش ما هستیم!
  • در کمال تاسف باید اعلام کنم که نظرات در این سایت حذف نمی شوند مگر اینکه در معادله ی “چه کسی بود صدا زد هومن” به چند مجهول گردن کلفت برسیم!

…ضمنا آقای تدبیری چرا نظر گروه کمیل را که از اکونت من پیرامون این مسئله و چیزهای دیگه بود رو حذف کردید؟!؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما که مدام دم از آزادی می زدیدو میزنید!چون خلاف اهداف تون بود؟!…

  • ۲۰ امتیاز به همراه یک موز به علت تشخیص درست حضرتعالی!اتفاقا دلیل هرگونه حذف و اضافه ی اضطراریِ دیدگاه های komeil881  سیریش بودن ما به اهدافمان است!در اصل همگی ما بالاتفاق بر این عقیده ایم که اگر قرار است جو وبلاگ بعد از یک دوره آرامش دوباره متشنج شود(آن هم به دلیل آلرژی مزمن برخی افراد به آرامش) بایــــــــد از عاملش به دلیل بیرون آوردن وبلاگ از بی نظمی و قرار دادنش روی یک نمودار سینوسی تقدیر به عمل آورده شود!و هیچ رقمه این هدف را نخواهیم هلید!

…دوستان می توانند هر نظری که دوست داشته باشند در این وبلاگ قرار دهند و این اطمینان را به آن ها میدهند که کسی بلافاصله نظرشان را حذف نکند و ننویسد«این نظر در دست بررسی است»…

  • عجبا!هزاران عجبا!!شما همان دوست عزیزی نیستید که در دو پستِ گذشته آن چنان متکلم وحده شده بودید که دیگران حتی در مقام سوم شخص هم برای لُنگ اندازی افلیج شده بودند؟احیاناً همان دوستی نیستید که هر چه “دوست داشتید” (صد البته بیشتر از مقداری که دوست داشتید ،به دلیل خوش آب و هوا بودن کانون توجه!) “در این وبلاگ قرار دادید”؟احتمالاً همان دوست نیستید و بنده در دام تشابه اسمی افتادم و گرنه تحت هیچ شرایطی آزادی این وبلاگ را به جای انصافتان زیر سوال نمی بردید!
  • اعتراف:اگرازاعضای اصلیkomeil881  بودید حتما شما را  در انتقال تجربیاتتان در این امر ترغیب می کردیم!اَسَفا!
  • نکته ی فنی: این‌جا همه‌ی دیدگاه‌های افراد حقیقی تأیید شده و فقط اولین نظر هر کسی برای تأیید مونده که با توجه به آزاد بودن نام‌نویسی تو این سایت برای تأیید هویت هر شناسه به این کار نیاز بوده و بعد از اولین نظر دیدگاه حتی نیازی به تأیید نیست.(نقل عین به عین از هومن)

پایان

حال برای تمدد اعصاب و من بابِ  break به یک عدد سرود کاملا مجاز گوش جان فرا می دهیم!

پ.ن۱:اگر به هر دلیلی اعصاب خواندن اراجبفِ مذکور را ندارید،خواندن سطر inferior کفایت می کند؛

هر که باشید،با هر نظر و عقیده ای،تا رسیدن به حق طبیعی خودتان در کامنت گذاری تنها چند انگشت فاصله دارید!

  1. یک انگشت برای کلیک روی لینک نام‌نویسی
  2. نه انگشت برای تایپ شماره ی دانشجوییتان به عنوان شناسه
  3. استفاده از همان تعداد انگشت برای تایپ نام “خودتان” در قسمت نام و نام خانوادگی شناس‌نامه
  4. نترسید!دیگر انگشتی در کار نیست!فقط خواستم خیرمقدم عرض کنم!

پ.ن۲:بنده هر گونه بسته شدن شمشیر را از رو شدیداً تکذیب می کنم!فقط دوست داریم شاهد تناظر یک به یکِ نظرهای هرکس با نام حقیقیِ خودش باشیم!

پ.ن۳:نگارش این متن، به دلیل طولانی بودنِ “طولِ درمانِ” هومن پس از یک دوره “کیسه بوکس” بودن به عهده ی من بود!سعی شد تا جایی که جا داشت از گنجاندن نظراتِ شخصی خودم در آن پرهیز کنم!کمی و کاستی(حتی ماستی !)اش را به بزرگی خودتان زیر سبیلی رد کنید!

به امید برقراری صلح پایدار!

خدا نگهدار!

مناجات

یا مترّم التّروم والاترام
یا مترّم التّرم والترام
یا مترّم التّرم والاترام
ترّم ترمنا الی ترّم التّام

پروردگارا… دست عداوت از دامن عنود تنگ نظر کشیده ام، چشم جسارت از قامت ملوّن شسته ام، زبان تعرّض از ساحت مقدّس بریده ام، در پرتو این لحظات ملکوتی به تو پناه آورده ام…
پروردگارا… نمراتم تو دانی و شب واقعه یاری ام تو رسانی و پاس کردنم تو توانی… سلطان قلبم تو هستی و دروازه های دلم تو شکستی و پیمان یاری به قلبم تو بستی و با من… تو پیوستی…
پروردگارا… قدمم را لرزان در فاصله ی دهشتناک دو ترم نهاده ام، باید دو پله یکی کنم، من که از صفر آغاز کردم اینک ناگزیر به “دو” می پیوندم. نه، یک نبودم، که سپاس خالق “یک”تا راست… نا امیدم مکن…
پروردگارا… انبان گناهانم سرشار است از پیچاندن، سپردن به نارفیق و نام ننگ پای برگه ی اسامی نوشتن، آمدن و رفتن و باز آمدن و دوباره رفتن و از نو آمدن و مجدد… مرا به “آموزش” وا مگذار…
پروردگارا… سخن ها گفته ام، قصاید سروده ام، فریادها براورده ام، تو می دانی… کجاها که نرفته ام…(این بخشو هومن بهتر می تونه بشرحه!)  اصلاح مقدر نبود، مصلح شده ام… یاری ام ده تا غریو سرکشی نسرایم، کلاس نپیچانم، سر به راه باشم، زبان جحل در محضر بلند پایه استاد، که ملبس به پیشه ی انبیاست نگشایم، آدم باشم، قدر موهبت بدانم تا به مصیبت گرفتار نیایم…
پروردگارا… چشمم را، گوشم را ببند، زبانم را ببر، مهر خاموشی بزن بر لبانم، تا نبینم آنچه نارواست و نشنوم آنچه ناپیداست و نگویم هر آنچه که موجب بدبختی ماست اما… بگذار بفهمم…

پروردگارا… به دنیایم سرگرم مکن، در سراب ها فرویم مفرست، راه را از بی راهم بنمای، بگذار بخوانم، درس یع-نی، بگذار بخوانم تا به توسل شب واقعه متوسل نشوم، گرچه توسل به تو شایسته ترین توسل هاست اما، شب واقعه را در گذر، به هنگام عرض ارادت خواهم کرد… شب واقعه را بر من آسان گیر… شب مرگ جبران میکنم…
پروردگارا… رفقا، پفک ها، و نمره های این ترم را فزونی ده، که این سه چون برادرانی هستند که از روز ازل با هم زاده شده، تا ابدالدهر که آنکس که نداند و نداند که نداند، لاجرم در جهل مرکب بماند، جدایی ناپذیرند و توأمان موجبات رستگاری فرزندان آدم را فراهم آورند… آنکه رفیق دارد، پفک نیز هم، و آنکه پفک دارد، رفیق نیز هم، و آنکه پیش از واقعه پفک بتناولد و حین واقعه حول رفقا بنشیند… به به… رستگاری ام ده… که جز تو احدی بر این برادران توانا نبود…
پروردگارا… خانه ی نوپایمان را به دستت می سپارم و قضاوت حق و ناحقش را به تو می گذارم و از درگاهت عقوبتی جان فرسای را مسئلت دارم برای هر آنکس که نتواند کاشانمان را دیدن و چشم دل گشودن… فانوس کلبمان را در هیاهوی درون و غوغای بیرون خاموش مکن…
پروردگارا… قصرت زبانم، نقصان کلامم، و تشویش روانم را بر من خرده مگیر که این حقیر سرا پا تقصیر با امید غفران پای در درگاهت نهاده، از او در گذر، به غیر خودت وایش مگذار که او بنده یی حقیر سر ا پا تقصیر است و تو… خدایی…

آمین… یا…