جاده…!!!!!

راه می رویم….
زیر آسمان آبی….
روی سنگ فرش زندگی…
سنگ هایی از جنس زمان زیر پایمان خورد می شوندو ما… ما همچنان می رویم…
به امید دیدن آن سمت کوچه…
به امید دیدن آسمان آبی تر…
به امید دیدن لحظه پر شدن چشم ها از اشک… نه اشک غم!!! اشک شادی…
به امید فراموشی گذشته…
به امید نگاه نکردن به سنگ های له شده….
و تجربه سنگ های نو…
.
.
.
یا بنده آینده ایم یا گذشته…
شایدم بنده تکرار…
حالمان بیشتر نیاز دارد… وقت… حوصله… شوق…
آسمان همچنان آبی است…
شاید خنده همین جاست…
شاید آن رویا های آن سمت کوچه همین جاست….
شاید…..
شاید… این آخرین لحظه زندگی است…
شاید….. این لحظه ی همه ی دارایی ما از آینده و گذشته و همه ی همه ی زمان است….
شاید این جا آخرین فرصت توست برای همه ی چیز هایی که از زندگی می خواهی…
برای پرواز برای آزادی برای عشق…
پ.ن:بعد کلی وقت جدن نمی دوستم چی بنویسم… ببخشین اگه واگه واگه ……..

سایتمون…

 

سلام بچه ها…..

عمر خیلی چیزا تو زندگی آدما کوتاهه….

مثه عمر یه گل….

عمر یه حباب….

عمر همکلاس بودن با رامیار….

عمر تحمل سکوت سنگین و معنا دار حسین….

عمر… عمر یه چار دیواری کاهگلی به نام وبلاگ دانشجویان ایرانی…

اره دوستان….

گر چه خبر خوبیه… بزرگ شدیم…. ترم یک تموم شد… صاحاب سایت شدیم….

اما به شخصه دله من یکی گرف…

روز اول… معارفه…. چه زود گذشت…

ذلم تنگ می شه….واسه خیلی چیزا…. بریک های رامیار…. نصیحت کردنش…. واسه بچه بازیاش…. واسه مرام گذاشتناش…. واسه ماشینش…. واسه اداعاش …رخ کشیدن نقره اش…..

 دلم تنگ می شه…. واسه حسین قهوه چیان…. واسه تاپ شدنش …. واسه سکوتش….واسه حضورش….

و هم چنین تنگ می شه واسه iums881.blogfa …. نظرای تایید نشده…. تیکه و کنایه های شما…. واسه وساطت هاو…..

…..

تموم شد…

بهتون خوش بگذره تو http://www.iums881.ir به زودی همه چیش درس میشه….

و این جا هم حذف می شه…. من هم… من هم خدافظی می کنم با همتون….

با همه نویسندگان و این فضای عالی…. به قول معروف حلالم کنین….:دی

ممنون این مدت هیچ وقت تنهامون نذاشتین…. حتی تو امتحانا….

و …. ببخشین اگه از دسه کسی تو این بلاگ ناراحت شدین….

خدا نگهدار….

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .(نقطه پایان )


پ.ن:……:دی

 

کی صاحاب این صندلیه, نبود!!!!!؟

بازم سلام!!!!!
خوب امروز جلسه تشکیل شد…. صندلی داغ!!!! با رای ۳ نفر از ۵ نفر تصویب شد…

می مونه ایین نامه و از این جور چیزا که اونم بعدن…..

راسی…. از اونایی که تو اون *ست کامنت گذاشته بودن عذر می خوام….من که گفتم حذف میشه…

.

واما الان…..

این جا همون جایی ه که میتونین ثبت نام کنین واسه صاحاب صندلی شدن….. تا امتحان بعدی ام(آناتومی) وقت دارین….. فقط خواهش میکنم …. تمنا می کنم که یاد بودها صرفن اسم و فامیل داوطلبان باشه….. حتی شما دوسه عزیز…..(دقیقن با خودتم ممد!!!!!) …. و چت هاتون رو تو *ست قبلی بکنین…. ممنون…..

یه چیزه دیگه…. آقایون و خانومای منتقد…. خودمونم می دونیم هنوز عالی نیسیم…. خوب یکم صبر کنین وسط امتحاناس…چت روم شدنشم به امید خدا با این جایی که ساختم امیدوارم حل شه… شما مسئولین…ما فقط می نویسیم…. و اینکه نگین فقط بده!!!!! بگین چه کنیم واسش!!!!!!…. منم به خدا می نویسم یه مدتی بود نمی اومد نوشتنم….باشه چشم….

و اما…. یه مژده واسه دوست داران chatroom….برین تو www.iums881chat.tk لطفا از ستون کناری به chat وارد شوید (خواهش میکنم!!! تشکر لازم نیس…)


*.ن اول:قالب رو هم اگه قبلی بهتر بود بگین برگردونم اگه نه یکم صبر کنین دارم یه کاره باحال می کنم….

*.ن دیم:منتظر خدمات بعدی ما باشین!!!!!!!:دی

بازگشت…. با قدرت….

اصولن حرفم رو پس نمی گیرم………

ما هستیم همه با هم واسه خوب…. نه….. عالی شدن…خ.گرایلی و خ.عرب هم…..

یک شنبه ساعت ۱۲:۱۵جلوی دانشکده پزشکی جلسه رسمی نویسندگان….

یادتون نره….

….___________

.

.

من گمان می کردم ،

دوستی همچو سروی سر سبز

چهار فصلش همه آراستگی است.

من چه می دانستم…

چیست باد؟ زمستانی هست…

من چه می دانستم…

سبزه می پژمرد از بی آبی ،

سبزه یخ می زند از سردی دی !

من چه می دانستم ، دل هر کس دل نیست…

قلب ها صیقلی از آهن و سنگ…

قلب ها بی خبر از عاطفه اند !

سخن از مِهــر من و… جور تو نیست… ، سخن از ،

متلاشی شدن دوستی است…

و عبث بودن پندار سرورآور مِهـــــــــــــــر !…..

پله پله تا…..

دیگر هر چقدر بالا می روم پله ها تمام نمی شوند !
بچه که “بودم” دلم به پاگرد خوش بود .

بچه که “هستم” دلم خوش نیست حتی به پاگرد…

آن روزها ـبه گمانمــ بلندی همین پایین بود…

این روزها روی هر پله دلم می شکند که چرا اوج نیستـــــــ !!!

.

.

.

.

.

.

ما را عادت آمده با نا سزا و غیبت و… اینا حرفا مونو می زنیم… همچو دیگران !!! اما واقعن این بزرگ شدنه آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بیایین سقف بشکافیم و فلک را طر حی نو….

ببخشیم… بگذریم … اصن گاهی ببندیم آن مردمان کبود را تا نبینیم …

از هشدار ستاندن و ثبت قانون بدم میاد واسه یه بلاگه خط خطی اما…

متشکرم!!!!

راسی این صباح ۱۳ آبان بود… به قولـ اونا شوم و به قولـ ما میمون!!!!! و چه سرد بود فضایــ یه مکان پر از “دانش جوـــــ”…

.

.

.

پاورقی: جای ایراد مبهم و الکی تو نظرات … تمنای راهکار و ایده و حتی متن های جالبتر داریم…. انتقاد سازنده! نه براندازنده ذوق یه نویسنده….

….

همه ی ما راحت حرف می زنیم؛ ولی نوشتن برای بیشتر ما سخت است…

اما ما می نویسیم تا یادمان بماند که نوشته ها؛ ردپای عبور است…

فردا که برگردی و نوشته هایت را بخوانی به یاد می آوری که از کجا رد شده و چطور قد کشیده ای…

این بلاگ هم فقط یک جور بهانه است…

بهانه ی رد شدن و قد کشیدن…

این بلاگ…

این بلاگ خط خطی نه قاعده ای دارد و نه نظمی !

تنها قاعده اش نوشتن برای دفترچه خاطراتمان است…!

ََA.S