پایان برگ اول…

“او

به پایان آمد این دفتر        حکایت همچنان باقیست…

درود بر اطبای گرام آتی!
زیاد می‌شنیدیم آشتی با قلم، با خود می‌پنداشتیم قهر با قلم مگر توانست؟! حال که خود چند صباحی است دست بر قلم نبرده‌ایم، پی بردیم که قهر با قلم نتوانست که این قلم است که سنگین می‌شود و قهر می‌کند. آن‌گاه است که سخت می شود سخن راندن! الی ایها حال بسی خشنودیم که مارا فرصتی دوباره آمد از بهر نگاریستن کلام.

نیک به یاد داریم روزهای کنکور را، اعلام نتایج اولیه را، و اعلام نتایج نهایی را! شما هم به یاد دارید؟
نمی‌دانم برای شما هم ناگوار آمدند یا شیرین و خواستنی… هر کدام در هر قسمی جای داشتیم گرد هم آمدیم و شکل دادیم مهر ۸۸ ایران را که غنی است از نمایندگان شهرها و فرهنگ‌های گوناگون، لهجه‌های شیرین، صفا و مهر و امید که چه شیرین است این امید…

زمانی چند سپری گشت که حساب کار مارا آمد که ای فرزند! دانشگاه نیست دانش گاهی!! هست گاه دانش! بیهوده به خود غره گشته‌ای که این دانشگاه از سرت هم زیاد بوده!!!

کم‌کم محیط که ابتدا غریب بودیم در آن ما را ملموس آمد. یخمان را آب کرد گرمی دوستی‌ها. دلبسته گشتیم، دلبسته‌ی دانشگاه.

می‌پنداشتیم بعد از مدرسه دیگر جایی از آن ما نخواهد بود، اما اکنون دانشگاه ایران از آن  ماست، دانشگاه ماست که گنجینه‌ی خاطرات ورق نخورده‌ی ما را در دل خود جای داده. سالی سپری شد… اکنون یک برگ از هفت برگ زرین را به ما نمایاند. ما را شیرین آمد. هر چند که آنچنان که شایسته و بایسته بود از آن بهره نبردیم… اما امید داریم به آینده که این خود کیمیاست و زر می کند کاستی‌ها را…..باشد که خورشید اقبالمان زرین و سعادت قرین و رهینمان گردد…

نمی‌دونم باید تموم شدن سال اوّل رو تبریک بگم یا نه. بالاخره هر طور که بود، چه خوب چه بد، چه شیرین چه تلخ و… گذشت اما پر از خاطره. امیدوارم تمامی خاطرات شما خاطرات شیرین و دوست‌داشتنی باشه…

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد     نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما    بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال   چو نسرین صد گل آرد بار وچون بلبل هزار آرد

خانه دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه‌ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت

نرسیده به درخت،
کوچه‌باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،

پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره‌ی جاوید اساطیر زمان می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور
و از او می‌پرسی
خانه‌ی دوست کجاست


39 دیدگاه دربارهٔ «پایان برگ اول…»

  1. »بازگشت شما به وبلاگ رو تبریک می‌گم! @};-
    »و بابت این نوشته‌ی بسیار زیبا از شما بسیار متشکر هستم! ;;)
    پ.ن. و همچنین بابت بیدار موندن تا صبح!;))


    و در مورد عکس‌ها:
    »بابت تأخیر در قرار دادن عکس‌ها پوزش می‌طلبم! :”>
    »برای دیدن عکس‌ها با اندازه‌ی اصلی، روی اون‌ها کلیک کنید! B-)
    »اون روز با چندتا دوربین عکس گرفته شد و فقط همین عکس‌ها (از یک دوربین) به دست من رسیده!:-S اگر عکس‌های دیگه رو دارین، لطفاً با من تماس بگیرید!;) یا اون‌ها رو به iums881@gmail.com بفرستید!:-B

  2. تبریک بابت بازگشتتون… وچه زیباست آشتی با این موجود… قــــلـــــم…
    تحت تاثیر متن سنگین و زیباتون قرار گرفتیم…
    .
    .
    و اما جناب عکاس باشی…!!!
    :D تحت تاثیر کار شما هم… که تونستین این همه ملت رو تو ۱/۵ میدان دید جا بدین!!!!

  3. مرسی از متن قشنگت مهسا جون @};- @};- @};-
    و مرسی بابت عکسها @};-
    تابستون خوبی داشته باشین دوستان و همکلاسیهای عزیز @};- @};-

  4. هلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو!!!و ساری بابت تاخیر!!بازگشت پرشکوهتان را به وبلاگ قرمز-فرش می کنیم!!!عموما همه ی مهساها تهِ کمالات و فهم و قریحه و غیره هستند >:D<
    هومن جان دم شما هم بابت عکس ها و تغییرات وبلاگ و شب بیداری ها و اشک هایی که پای این وبلاگ ریختید پرحرارت!!!هر چی اشک شماست بقای عمر صاحب اشک!چاکر مِستِر! <):)

  5. «با سلام خدمت هم کلاسی های عزیز نمرات بیو اومده و بسیارافتضاح میباشد هر چه سریعتر بروید اعتراض کنید.»

    زهرا عزیزی


    خانم زهرا عزیزی زحمت کشیدن و نمره‌های بیوشیمی رو به سایت ارسال کردن! شاید نذاشتن نمره‌ها روی سایت، بهتر باشه؛ پس برای پرسیدن نمره، لطفاً با من تماس بگیرید.

    1. بلی درسته! دیروز که زهرا نمرمو برام sms کرد اول کلی ذوق کردم !گفتم اگه این نمرمو با نمره ی نیم ترمم جمع کنم نمره ی پایان ترمم خوب شده! :)>- بعد شک کردم بهش زنگ زدم گفتم زهرا این نمره از چند نمرست؟؟ گفت از ۲۰!!!! یعنی این نمره ی پایانی است و جمع ۲ نمره ی نیم ترم و پایان ترم!!! :((
      this means thats unbelievable!!! :-O :-O

      وعده ی دیدار ما شنبه مقابل گروه بیوشیمی! نیازمند یاری آبی تان هستیم! :-< :(

        1. نچ!فقط برای ایشون بوده جون هومن!من با این نمره کلهم خانواده رو وادار به خریداری شتر و قربانی اش برای خویشتن کردم! :”>

    1. خوب دوستان!!
      ما هم بالاخره رفتنی شدیم.
      با توجه به تعداد کثیر دوستای هم کلاسی بهتر دیدیم همین جا از همه طلب بخشش و حلالیت و اینا!! بنماییم :(
      دیگه ببخشید دیگه.
      برای همتون آرزوی سلامتی می کنم در وحله ی اول و بعد موفقیت . . .
      به امید دیدار :) @};-

      1. لطفاً دیدگاه‌های مستقل را در پاسخ به یک دیدگاه دیگر ارسال نفرمایید!
        متشکرم!:-<


        برای شما آرزوی سفری خوش می‌کنم!@};-

  6. پیامی مشترک از من و دوست عزیزم علیرضا امیرآبادی

    الهی توفیقی ده تا در دین استوار شویم
    نگاه دار تا پریشان نشویم
    بیاموز تا شریعت بدانیم
    بر افروز تا در تاریکی نمانیم
    بنمای تا در روی کس ننگریم
    بگشای دری که در بگذریم
    (خواجه عبدااه انصاری)
    با سلام خدمت دوستان و سروران گرامی
    با لطف و عنایت پروردگار ما هم عازم حریم دوست و دیار بنده پاک و برگزیده اش می باشیم
    از همگان طلب عفو و بخشش کوتاهی ها و کاستی ها رو داریم و برای شما سروران گرامی آرزوی موفقیت وکامیابی خواهانیم
    هم چنین عید بزرگ نیمه شعبان را محضر دوستان وعزیزان پیشاپیش تبریک وتهنیت می گوییم واز خداوند متعال تعجیل در ظهورش را مسئلت داریم
    اللهم عجل لولیک الفرج

  7. باعرض سلام محضر همه دوستان گل،
    میلاد پر نور مهدی فاطمه(عج) بقیت الله الاعظم، بر همه دوستان مبارک!
    امیدوارم که یاد امام عصر(عج) را محدود به این روزها نکنیم وهمیشه به یاد آن گل سر سبد عالم باشیم ودر ضمن این یاد کردن را نه فقط با گفتار و نوشتار،بلکه با رفتارمان انجام دهیم
    موفق و بهروز و سربلند باشید
    یا علی/خدا نگهدار @};-

    *گفتم که ای آقا،از تو نگاه خواهم
    گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم @};-

  8. بی آغاز
    توصیف کویمات (کوی ما)و طرابلس(وطرابلس همین تهران است) زیر برج میلاد جلوی دانشکد طب “عکس یادگاری اطبای ۸۸ ای
    اگه جزو کسانی هستید که هنوز از دریچه دابل کلیک به عکس ها نگاه نکرده اید متن زیر در فهم بهتر مطلب یاریتان خواهد کرد : ;)
    شروع:
    دابل کلیک .باز شدن تصویری به بزرگی ۵ برابر میدان دید
    آبی آبی آبی آبی آسمان آفتابی ایران
    کمی پایین تر پایین پایین بیا پایین تر این هم شیشه های وزین دانشکده ی طب که موجبات طرد شدن آینه های کوچک جیبی را فراهم کرده و عامل اصلی خرد شدگی آینه کوچک کیف پول اینجانب به حکم تنهایی خودخوری و دل شکستگی میباشد :(
    حالا هی بگو یه دانشگاه بی قیافه وسط یه بیابون بی آب و علف علم کردن .جلال و جبروت برج میلاد هم جلوی شکوه این شیشه های آینه ای دو جداره کم میارن
    حالا بماند که وقتی داری مقنعه تو توی این آینه ها درست میکنی یا کمی با چنگک انگشتات موهاتو درو میکنی (یادت باشه شلخته درو کنی تا چیزی گیر خوشه چین ها بیاد) چشمان تیز بین حراست از پشت شیشه صاف زل زده به چشمات و همین بس برای اینکه آدم شی و برای همیشه از جلوی آینه ها سر به زیر عبور کنی
    جالبتر از همه مصوبه خیره کننده فرهنگی اخلاقی دانشگاهه که بند بند آن بند بند تو رو که هیچ بند بند برج میلادو به لرزه میندازه :-<
    بند ۱: فاصله قانونی شما با آبدارچی سالن ابن سینا ۵ذرع و ۲ گز(حالا هر کی تونست بگه این چند متره ما رو بی خبر نذاره) :-/
    بند ۲"در دست داشتن هر گونه اشیای مربوط یا نا مربوط از جمله کاسه ی چه کنم چه کنم در دست راست و نوشابه ی کوکا در دست چپ به منظور هر گونه کاسه لیسی از اساتید گرو بیوشیمی و آناتومی باالاخذ در راهروی منتهی به سالن تشریح ممنوع میباشد . [-X
    بند ۳"شماره ی مطلوب کفش برای آقایان بیشتر از ۴۵ و برای خانم ها کمتر از ۳۵٫هرگونه تخطی از محدوده مجاز منجر به گرفته شدن کفشهای شما و دادن یک جفت کفشهای میرزا نوروز به شما خواهد شد. ;;)
    بند ۴ "مواظب باشید قبل از ورود به دانشگاه رنگی نشوید چون دانشگاه هیچ مسئولیتی در قبال سیاه شدن شما نخواه داشت :(
    بند ۵"فاصله گنجشک های این طرف دانشگاه با کبوترهای اونطرف دانشگاه کمی بیشتر از فاصله ی نوک قله ی دماوند از سطح دریای آزاد باشد .در صورت عدم رعایت این بند گنجشک های دانشگاه توسط جریان دکل های فشار قوی جزغاله شده و آماده سرو در سلف دانشگاه خواهند بود .کبوترهای دانشگاه نیز به جزایر اونور هاوایی تبعید خواهند شد.
    بند ۶"تابش روزانه ی خورشید به گونه ای باشد که رنگ زرد ساطع شده از آن فرح هر بیننده ای را به ارمغان بیاورد /چشم ها را خیره نکند و یاس و نا امیدی را از دل اساتید گرام ربوده و به دل دانشجویان عزیز بسپارد(صد رحمت به بقره صفرای بنی اسرائیل)و /:)
    بند ۷"برج میلاد موظف است سایه ی پر برکت خود را بر سر دانشگاه بگستراند و امواج خروجی از آن اعم از رادیویی تلویزیونی ایکس جی ال ایکس ای ال ایکس دارای فرکانسی کمتر از فرکانس صدای قورباغه های رودخانه ی تجریش باشد.در صورت عدم رعایت موارد فوق میدم نه میدن دور برج میلادو حصار فولادی بکشن :D
    ای بابا این صفحه هم تا بالا بیاد و چشمون به جمال اطبای عزیز بیفته یه قرن طول میکشه.آهان اینم دانشجویان کوشا و هم کلاسیهای دل نگران الان نگران پاس شدن بهداشت ۲ هستند/
    و اما بعد….
    در همینجا و از همین تریبون نوشتاری شما را به جشن بزرگ نفس گرامیداشت نفس بریده های همیشه متنفس خانم مریم هادی پور و آقای ناصر چنگایی دعوت مینمایم و از دادگاه محترم طبق تبصره ی ۵۴۳ قانون ۳۴۵ مجازات اسلامی تقاضای حبس ابد یا حبس نفس به مدت زمان نا معلوم برای خانم نازیلا ج.ن وآقای علیرضا کریمی را دارم
    حلقه ای که در اطراف گردن دو عزیز سفر نکرده مشاهده میشود همان حلقه ی در است که بنا به پیش بینی مولانا حقه ی زر را نصیب این دو عزیز خواهد کرد :-c
    اعلام میکنم که عکس یادگاری ما عنوان اکتیو ترین عکس دانشجویان مدیکال را در تمام دانشگاه های ایران نه دانشگاه های کشور برو بالاتر دانشگاه های جهان نه برو بالاتر دانشگاه های عالم معنا و بی معنا کسب کرد و همه ی اینها نبود مگر به خاطر وجود معصومه.ی.ز که قوانین سه گانه ی نیوتون را الحق خوب و به جا مورد استفاده قرار داده بود و عنوان نامدارترین بانوی کلاس ترم ۲ را از طرف انجمن جوانان جویای بینام کسب کرد. /:)
    این کتاب شرق اند وه اصلا عنوان مناسبی ندارد طی اصلاحیه ای که در سریعترین زمان ممکن روی سایت سنجش آموزش کشور قرار خواهد گرفت نام این کتاب به کتاب شرق شادی تغییر داده میشود و کلا اندوه را تا ۶ سال بعد از جبین هر چی دانشجویمهر ۸۸ایست پاک میکنم و از سایر خنده رویان خوشرو و خوشرویان خنده رو به خاطر خنده گرمشان کمال تشکر را دارم :)
    ااااااااا الناز این چه کاریه دختر به مناسبت همین دو شاخه ای که طی یک اختراع محیر العقول با دستهای مبارکتون برای نماینده ی مهر ۸۸ درست کردین شما را به ۶ سال ممنوعیت از خوردن هر گونه باقلوای یزدی محکوم میکنم (نگران نباش برات باقلوای شهر خودمونو میارم که باقلوای یزد جلوش لنگ میزنه ;))
    و اما سایر اطبای گرام که برخی دیگر را به آرتروز گردن خشکی یکطرفه ی ستون فقرات پوکی استخوان و امراض باقیه و آتیه دچار کرده اند اگر از قبل هماهنگ میکردنداز چهل ستون اصفهان و چهل ستون شهر اینجانب و سایر ستون های استوار پهنه ی پنج قاره برای رفع کبود ستون استمداد می طلبیدیم. :|
    به شخصه از تمام اسکاپولاها کلاویکل ها رادیوس ها و اولناها ی عالی مقام متعلق به اطبای والا مقام عذر خواهی میشود .
    وای بوی سوختنی میاد نکنه سی پی یو اه نه بابا مادر بزرگه ببخشید مادر برده نه اونم نیست. رمه یا رامه شایدم شامه بابا اونم که رام و شامه بالیووده اینجا ایرانه فیل منم تا اونجایی که ما رو از اوضاعه خودش با خبر کره یاد هندوستان نکرده آهان فهمیدم مودم :-S
    در همین جا از تمامی کسانی که با ما همکاری بی مزدو منت داشتند من جمله آبدارچی سالن ابن سینا خود سینا(آقای شرق شادی) خانم ها معصومه مریم و نازیلای عزیز و آقایان کریمی و چنگایی برج میلاد خورشید تابنده ی ایران گنجشک های تهرانی کبوترهای شهرستانی وکفش های میرزا نوروز تشکر میکنم ;)
    آنچه آغاز ندارد نبرندش .. پایان

    1. دیدگاه جالبی بود!=D>
      البته فکر می‌کنم بهتره با احتیاط بیشتری به اسامی حقیقی اشاره کنید.۸-|


      [تقریباً] هر کسی می‌تونه [تقریباً] هر مطلبی رو توی iums881 منتشر کنه!;;) و به نظر من این نوشته‌ی شما برای انتشار در صفحه‌ی اصلی مناسب‌تر هست تا نوشته شدن به عنوان فقط یک دیدگاه!;)
      فکر می‌کنم بهتر باشه با من تماس بگیرید.:-B

    2. vala ta onja ke man yadame,migoftan long mindaze,
      hala shoma az koja long mizane ro yad gereftin khoda danad…!!!
      By the way,man nemidonam shahretoon kojast,valy motmaenam madar nazaiede on shahri ke baghlava bezane
      ke baghlava yazdi jolosh long bezane..:))
      :D :D

      1. خوب :-w خدا که همه چیزو میدونه اما باید بگم که من هم یه چیزایی میدونم البته اگه مقبول باشه
        جهت نجات شما از این سردرگمی فلسفی باید بگم که مجید دلبندم اون lange na long!!
        بعدشم زیاد به باقلواتون مطمئن نباشین دست بالای دست بسیار هست!
        اضافه بر این باید بگم باقلوا باقلواست مهم اینه که از دست یه دوست بگیریش . درست میگم نه؟!

  9. خوب شاید من یه مشکل بزرگی دارم اونم داشتن یه سر نترسه فقط اگه از دست بچه ها جون سالم به در ببرم با حراست مشکل پیدا میکنم :(
    شما که فکر نمیکنین بچه ها یه شوخی دوستانه رو اینقدر جدی بگیرن /:)
    به هر حال بنده تمام عواقب کارو به خاطر آمدن لبخند به لب بچه ها به جون میخرم میدونم فداکاری بزرگیه ;)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *