خبر

۱.امتحان اناتومی(استخوان)که قرار بود ۴شنبه ۱۳/۸/۸۸ برگزار بشه کنسل شد و هنوز معلوم نیست به چه تاریخی موکول بشه!شاید ۳شنبه یا ۲شنبه ی هفته ی بعد.

۱.۲شنبه ۱۷/۸/۸۸ قراره یه جلسه برگزار بشه که نماینده کلاسمون رو مشخص کنیم!این جلسه رو آموزش برگزار میکنه.بین کلاس های اندیشه ی اسلامی و تاریخ امامت.(بلاخره نماینده دار میشیم!)

۳.مهلت تحویل کار گروهی دکتر نوبخت تا شنبه تمدید شد!

۴.شنبه امتحان عملی بافت داریم که به صورت ایستگاهی برگزار میشه.میتونیم ۴شنبه برای تمرین!! و دیدن ۲باره ی بافتها بریم  سالن بافت.

۵.خبری نیست ،همه جا امن و امان است. اینجا تهران. خبرگزاری ترمکی های!!پزشکی ۸۸! 

….

همه ی ما راحت حرف می زنیم؛ ولی نوشتن برای بیشتر ما سخت است…

اما ما می نویسیم تا یادمان بماند که نوشته ها؛ ردپای عبور است…

فردا که برگردی و نوشته هایت را بخوانی به یاد می آوری که از کجا رد شده و چطور قد کشیده ای…

این بلاگ هم فقط یک جور بهانه است…

بهانه ی رد شدن و قد کشیدن…

این بلاگ…

این بلاگ خط خطی نه قاعده ای دارد و نه نظمی !

تنها قاعده اش نوشتن برای دفترچه خاطراتمان است…!

ََA.S



سال ها تاریخ شمسی گشت و گشت

شادمان شد تا شنید این سرگذشت

روز میلاد امام هشتم است

هشت/هشت/جمعه ی هشتادو هشت

*میلادش مبارک*


M.G

فی البدیعه… یا …

سلام رفقا… به خونه ی جدیدمون خوش اومدین… صفا آوردین… منت خدای را عز و جل ، که سرانجام ، از این پهنه ی تهاجم مهاجمان فرهنگی ، یک – و فقط یک – برگ هم نصیب، ما را گشت… که سپاس، خالق “یک” تا راست…

این تک برگ میسر نبود مگه با تلاش ها، ممارست ها، عرق ریختن ها، و خون دل خوردن های دوستامون… منت خانم روشن را، منت خانم گرایلی را، امیر جان سلامی را، و منت همه ی همه ی همه ی خوانندگان معظم و گرامی را… همگی خوش اومدین…

دوستان، رفقا، ایرانیان، خوانندگان معظم و گرامی؛ خواستیم بنویسیم ، تا بمونیم؛ که وسوسه این است … خواستیم خاطره هامون بمونن؛ اگه رفتیم خودمون؛ که چقدر سخت است این لغت “رفتن“… لحظه هامون، خواستیم حک بشن، بمونن روی سطح سرد سیمانی قرن؛ که لحظه خود رفتنی است… خواستیم بنویسیم چون بعضی وقتا محتاجیم، بیش از همیشه محتاجیم که افکارمون رو، به موجود خیالی خودمون، به سایه ی خودمون ارتباط بدیم… یا… خواستیم بنویسیم، تا بنویسیم؛ بی هیچ حکایت و جمله ی قصار…

هر چی بود؛ وسوسه ی بودن بود، یا لذت نوشتن، خواستیم، خواستیم، و باز خواستیم… و حالا می نویسیم. از این لحظه که بود، از این لحظه که رفت، از امروز، از این برگه ی آبان پر “هشت”…! از حالا ثبتشون می کنیم. همه رو… همه رو با هم… اینجا، این برگ، خونه ی ماست…”ایران” ماست…

S.A.SHA